اگرچه دنیا همیشه بر وفق مراد نیست و گاهی آدم از ظلم و بی نظمی هایی که در اطرافش می بینه، عصبی و غمگین می شه، اما گاهی چیزایی توی این دنیا هست که آدمو دوباره به زندگی شاد امیدوار می کنه. یه نمونه اش شیرین زبونی های عسل خانوم ماست که از همه ی دنیا و سیاهیای اون بی خبره و فارغ از غم عالم به کارای قشنگ و شیرین خودش ادامه می ده و دل آدم رو باز می کنه. گاهی پیش خودم می گم کاش می شد برمی گشتیم به همون دوره ی کودکی که بی خیال و سرمست بودیم و همه چیز رو زیبا و دوست داشتنی می دیدیم. من حتی بعضی وقتا که یه یادگاری قدیمی از دوران بچگیم پیدا می کنم، هنوز اونو زیبا و خوب می بینم. حتی اگه یه عروسک خاکی و له شده باشه، هنوزم به نظر یه چیز خیلی گرانبها و زیبا می یاد! مثلا اگه یه کارتونی از تلویزیون ببینم که مال دوران کودکی خودمون بوده، هنوزم فکر می کنم این کارتون قشنگ ترین کارتون دنیاست و چطور بچه های الان از این کارتونهای جدید الکی خوششون میاد!!! غافل از اینکه اونا هم همون حس ما رو دارن!
چیزی که می خواستم تعریف کنم راجع به یه لغت عجیب غریبه که عسل از خودش درآورده و هر وقت می گه، من خیلی می خندم! یه روز اومد به من گفت مامان بیا ببین اینجا "خبار" هست!! من هر قدر با دقت گوش دادم، نتونستم این کلمه رو شبیه به یه کلمه ی معنا دار کنم! مثلا منظورش چیه؟ رفتم نگاه کردم و دیدم با سادگی و بی خیالی تمام به نقطه ای خالی از زمین کنار فرش اشاره می کنه!! نمی دونم می خواست منو سر کار بذاره یا اینکه توی دنیای پاک و آبیش، چیزی براش مجسم شده که تو دنیای سیاه ما آدم بزرگا، قابل لمس نیست! از اون به بعد این کلمه ی نامفهوم در عین حال پرمعنا، باعث خنده ی ماست و تا می خواد سر به سر من بذاره، با یه لحن مسخره بازی میاد به من می گه مامان خبار هست!! می گم مامان خبار چیه؟ کجاست؟ چه شکلیه؟ می گه نمی دونم! اونجاست! و توی هوا اشاره می کنه! من می خندم و بوسش می کنم. خیلی بامزه است. اما هنوز رمز این کلمه رو نمی فهمم. شاید برای یه روحی که با انواع گناهان و فکرهای بیخودی آلوده شده، فهم دنیای زیبای بچه ها، خیلی سخت باشه. اما شاید شما بتونین این کلمه رو درک کنین! یا حدس بزنین منظورش چیه!! من که متوجه نشدم! یاد خانه ی سبز افتادم که می گفت رنگ روح زندگی، رنگ سبزه که رنگ خوشبختیه و رنگ یکرنگی و صفا. منم خواستم با رنگ روح زندگی نوشته باشم!!
راستی یه مطلبی یکی از دوستان برای من فرستاده بود که اینجا مختصر می نویسم، چون جالب بود:
!with money, you can buy house but not home
with money you can buy a bed but not sleep
with money you can buy a clock, but not time
و من می گم با پول ممکنه هر چیزی رو بخری، اما عشق و محبت رو نه!